اشکی ازشاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله ی تلخی زد و بگریخت!
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید،
یادم آید که از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم ، نرمیدم
رفت در ظلمت غم، آن شب و شب های دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم!
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!
به تو میگم که نشو دیوونه ای دل
به تو میگم که نگیر بهونه ای دل
من دیگه بچه نمیشم آه...
دیگه بازیچه نمیشم
من دیگه بچه نمیشم آه...
دیگه بازیچه نمیشم
به تو میگم عاشقی ثمر نداره
واسه تو جز غم و دردسر نداره
من دیگه بچه نمیشم آه...
دیگه بازیچه نمیشم
من دیگه بچه نمیشم آه...
دیگه بازیچه نمیشم
عقلمو زیر پا گذاشتی رفتی
تو منو مبتلا گذاشتی رفتی
به غم زمونه ای دل
منو جا گذاشتی رفتی
به خدا منو رسوا کردی ای دل
همه جا مشتمو وا کردی ای دل
فتنه برپا کردی ای دل
منو رسوا کردی ای دل
میدونم تو دیگه عاقل نمیشی
تو دیگه برای من دل نمیشی
میدونم تو دیگه عاقل نمیشی
تو دیگه برای من دل نمیشی
من دیگه بچه نمیشم آه...
دیگه بازیچه نمیشم
به تو میگم که نشو دیوونه ای دل
به تو میگم که نگیر بهونه ای دل
من دیگه بچه نمیشم آه...
دیگه بازیچه نمیشم
من دیگه بچه نمیشم آه...
دیگه بازیچه نمیشم
به تو میگم عاشقی ثمر نداره
واسه تو جز غم و دردسر نداره
من دیگه بچه نمیشم آه...
دیگه بازیچه نمیشم
من دیگه بچه نمیشم آه...
دیگه بازیچه نمیشم